درباب پيوستهنويسى و يا جدانويسى تركيبات در زبان فارسى سه فرض قابل تصوّر است:
1. تدوين قواعدى براى جدانويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛
2. تدوين قواعدى براى پيوستهنويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛
3. تدوين قواعدى براى جدانويسى الزامى بعضى از كلمات مركّب و پيوستهنويسى بعضى ديگر و دادن اختيار درخصوص ساير كلمات به نويسندگان.
فرهنگستان در تدوين و تصويب «دستور خطّ فارسى»، فرض سوم را برگزيده و تنها موارد الزامى جدانويسى و يا پيوستهنويسى را به شرح زير معيّن كردهاست:
الف) كلمات مركّبى كه الزاماً پيوسته نوشته مىشود:
1. كلمات مركّبى كه از تركيب با پيشوند ساخته مىشود هميشه جدا نوشته مىشود، مگر مركّبهايى كه با پيشوندهاى «به»، «بى» و «هم»، با رعايت استثناهايى، ساخته مىشود و احكام آن در «املاى بعضى از واژهها و پيشوندها و پسوندها» (ص 22 و 23) آمدهاست.
2. كلمات مركّبى كه از تركيب با پسوند ساخته مىشود هميشه پيوسته نوشته مىشود، مگر هنگامى كه:
الف) حرف پايانى جزء اوّل با حرف آغازى جزء دوم يكسان باشد:
نظاممند، آببان
ب) جزء اوّل آن عدد باشد:
پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه
استثنا: بيستگانى (واحد پول)
تبصره: پسوند «وار» ازحيث جدا و يا پيوستهنويسى تابع قاعدهاى نيست، در بعضى كلمهها جدا و در بعضى ديگر پيوسته نوشته مىشود:
طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار
بزرگوار، سوگوار، خانوار
3. مركّبهايى كه بسيطگونه است:
آبرو، الفبا، آبشار، نيشكر، رختخواب، يكشنبه، پنجشنبه، سيصد، هفتصد، يكتا،
بيستگانى
4. جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجايى باشد:
گلاب، پساب، خوشاب، دستاس
تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بيشاز يک هجا داشتهباشد، از قاعدهاى تبعيت نمىكند: گاهى پيوسته نوشته مىشود، مانند دلاويز، پيشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا، مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور.
5. هرگاه كاهش يا افزايش واجى يا ابدال يا ادغام و مزج يا جابهجايى آوايى در داخل آنها روى دادهباشد:
چنو، هشيار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعليق، سكنجبين
6. مركّبى كه دستكم يک جزء آن كاربرد مستقل نداشتهباشد:
غمخوار، رنگرز، كهربا
7. مركّبهايى كه جدا نوشتن آنها التباس يا ابهام معنايى ايجاد كند:1
بهيار (بهيار)، بهروز (بهروز)، بهنام (بهنام)
8. كلمههاى مركّبى كه جزء دوم آنها تکهجايى باشد و بهصورت رسمى يا نيمهرسمى، جنبۀ سازمانى و ادارى و صنفى يافتهباشد:
استاندار، بخشدار، كتابدار، آشپز
ب) كلمات مركّبى كه الزاماً جدا نوشته مىشود:
1. تركيبهاى اضافى (شامل موصوفوصفت، و مضافومضافٌاليه):
دستكم، شوراى عالى، حاصل ضرب، صرف نظر، سيبزمينى، آبميوه، آبليمو
2. جزء دوم با «الف» آغاز شود:
دلانگيز، عقبافتادگى، كماحساس
3. حرف پايانى جزء اول با حرف آغازى جزء دوم همانند يا هممخرج باشد:
آييننامه، پاکكن، كممصرف، چوببرى، چوبپرده
4. مركّبهاى اتباعى و نيز مركّبهاى متشكل از دو جزء مكرر:
سنگينرنگين، پولمول، تکتک، هقهق
5. مصدر مركّب و فعل مركّب:
سخن گفتن، نگاه داشتن، سخن گفتم، نگاه داشتم
6. مركّبهايى كه يک جزء آنها كلمۀ دخيل باشد:
خوشپُز، شيکپوش، پاگوندار
7. عبارتهاى عربى كه شامل چند جزء باشد:
معذلك، منبعد، علىهذا، انشاءالله، معهذا، بارىتعالى، حقّتعالى، علىاىّحال
تبصره: هر دو صورت نوشتارى «باسمهتعالى» و «بسمهتعالى» جايز است.
8. يک جزء از واژههاى مركّب عدد باشد:
پنجتن، هفتگنبد، هشتبهشت، نُهفلک، دهچرخه
تبصره: بهاستثناى عدد يک، كه بسته به مورد و با توجّه به قواعد ديگر، با هر دو املا صحيح است:
يكسويه/ يکسويه؛ يكشبه/ يکشبه؛ يكسره/ يکسره؛ يكپارچه/ يکپارچه
9. كلمههاى مركّبى كه جزء اوّل آنها به «هاى غيرملفوظ» ختم شود (هاى غيرملفوظ درحكم حرف منفصل است):
بهانهگير، پايهدار، كنارهگير
تبصره: كلمههايى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى كه در تركيب، هاى غيرملفوظ آنها حذف شده و بهجاى آن «گ» ميانجى آمدهاست، از اين قاعده مستثناست.
10. كلمه با پيوستهنويسى، طولانى يا نامأنوس يا احياناً پردندانه شود:
عافيتطلبى، مصلحتبين، پاکضمير، حقيقتجو
11. هرگاه يكى از اجزاى كلمۀ مركّب داراى چند گونۀ مختوم به حرف منفصل و حرف متصّل باشد، چون جدانويسى گونه يا گونههاى مختوم به حرف منفصل اجبارى است بهتبع آن جدانويسى گونه يا گونههاى ديگر نيز منطقىتر است:
پابرهنه/ پاىْبرهنه؛ پامال/ پاىْمال
12. يک جزء كلمۀ مركّب صفت مفعولى يا صفت فاعلى باشد:
اجلرسيده، نمکپرورده، اخلالكننده، پاکكننده
13. يک جزء آن اسم خاص باشد:
سعدىصفت، عيسىدم، عيسىرشتۀ مريمبافته
14. جزء آغازى يا پايانى آن بسامد زياد داشتهباشد:
نيکبخت، هفتپيكر، شاهنشين، سيهچشم
15. هرگاه با پيوستهنويسى، اجزاى تركيب معلوم نشود و احياناً ابهام معنايى پديد آيد:
پاکنام، پاکدامن، پاکراى، خوشبيارى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در اينجا تركيبات شامل مركّب و مشتق است و به معنايى اعم از معناى موردنظر نويسندگان كتابهاى دستور زبان بهكار رفتهاست.
1. اين التباس بيشتر در بــِهْ، كَهْ و كُهْ (صورت كُهْ بيشتر در قديم و عمدتاً در شعر بهكار رفتهاست) مشاهده مىشود: بهساز، كهربا، كهكشان، كهگِل، كهريز، كُهسار.
1. تدوين قواعدى براى جدانويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛
2. تدوين قواعدى براى پيوستهنويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛
3. تدوين قواعدى براى جدانويسى الزامى بعضى از كلمات مركّب و پيوستهنويسى بعضى ديگر و دادن اختيار درخصوص ساير كلمات به نويسندگان.
فرهنگستان در تدوين و تصويب «دستور خطّ فارسى»، فرض سوم را برگزيده و تنها موارد الزامى جدانويسى و يا پيوستهنويسى را به شرح زير معيّن كردهاست:
الف) كلمات مركّبى كه الزاماً پيوسته نوشته مىشود:
1. كلمات مركّبى كه از تركيب با پيشوند ساخته مىشود هميشه جدا نوشته مىشود، مگر مركّبهايى كه با پيشوندهاى «به»، «بى» و «هم»، با رعايت استثناهايى، ساخته مىشود و احكام آن در «املاى بعضى از واژهها و پيشوندها و پسوندها» (ص 22 و 23) آمدهاست.
2. كلمات مركّبى كه از تركيب با پسوند ساخته مىشود هميشه پيوسته نوشته مىشود، مگر هنگامى كه:
الف) حرف پايانى جزء اوّل با حرف آغازى جزء دوم يكسان باشد:
نظاممند، آببان
ب) جزء اوّل آن عدد باشد:
پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه
استثنا: بيستگانى (واحد پول)
تبصره: پسوند «وار» ازحيث جدا و يا پيوستهنويسى تابع قاعدهاى نيست، در بعضى كلمهها جدا و در بعضى ديگر پيوسته نوشته مىشود:
طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار
بزرگوار، سوگوار، خانوار
3. مركّبهايى كه بسيطگونه است:
آبرو، الفبا، آبشار، نيشكر، رختخواب، يكشنبه، پنجشنبه، سيصد، هفتصد، يكتا،
بيستگانى
4. جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجايى باشد:
گلاب، پساب، خوشاب، دستاس
تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بيشاز يک هجا داشتهباشد، از قاعدهاى تبعيت نمىكند: گاهى پيوسته نوشته مىشود، مانند دلاويز، پيشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا، مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور.
5. هرگاه كاهش يا افزايش واجى يا ابدال يا ادغام و مزج يا جابهجايى آوايى در داخل آنها روى دادهباشد:
چنو، هشيار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعليق، سكنجبين
6. مركّبى كه دستكم يک جزء آن كاربرد مستقل نداشتهباشد:
غمخوار، رنگرز، كهربا
7. مركّبهايى كه جدا نوشتن آنها التباس يا ابهام معنايى ايجاد كند:1
بهيار (بهيار)، بهروز (بهروز)، بهنام (بهنام)
8. كلمههاى مركّبى كه جزء دوم آنها تکهجايى باشد و بهصورت رسمى يا نيمهرسمى، جنبۀ سازمانى و ادارى و صنفى يافتهباشد:
استاندار، بخشدار، كتابدار، آشپز
ب) كلمات مركّبى كه الزاماً جدا نوشته مىشود:
1. تركيبهاى اضافى (شامل موصوفوصفت، و مضافومضافٌاليه):
دستكم، شوراى عالى، حاصل ضرب، صرف نظر، سيبزمينى، آبميوه، آبليمو
2. جزء دوم با «الف» آغاز شود:
دلانگيز، عقبافتادگى، كماحساس
3. حرف پايانى جزء اول با حرف آغازى جزء دوم همانند يا هممخرج باشد:
آييننامه، پاکكن، كممصرف، چوببرى، چوبپرده
4. مركّبهاى اتباعى و نيز مركّبهاى متشكل از دو جزء مكرر:
سنگينرنگين، پولمول، تکتک، هقهق
5. مصدر مركّب و فعل مركّب:
سخن گفتن، نگاه داشتن، سخن گفتم، نگاه داشتم
6. مركّبهايى كه يک جزء آنها كلمۀ دخيل باشد:
خوشپُز، شيکپوش، پاگوندار
7. عبارتهاى عربى كه شامل چند جزء باشد:
معذلك، منبعد، علىهذا، انشاءالله، معهذا، بارىتعالى، حقّتعالى، علىاىّحال
تبصره: هر دو صورت نوشتارى «باسمهتعالى» و «بسمهتعالى» جايز است.
8. يک جزء از واژههاى مركّب عدد باشد:
پنجتن، هفتگنبد، هشتبهشت، نُهفلک، دهچرخه
تبصره: بهاستثناى عدد يک، كه بسته به مورد و با توجّه به قواعد ديگر، با هر دو املا صحيح است:
يكسويه/ يکسويه؛ يكشبه/ يکشبه؛ يكسره/ يکسره؛ يكپارچه/ يکپارچه
9. كلمههاى مركّبى كه جزء اوّل آنها به «هاى غيرملفوظ» ختم شود (هاى غيرملفوظ درحكم حرف منفصل است):
بهانهگير، پايهدار، كنارهگير
تبصره: كلمههايى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى كه در تركيب، هاى غيرملفوظ آنها حذف شده و بهجاى آن «گ» ميانجى آمدهاست، از اين قاعده مستثناست.
10. كلمه با پيوستهنويسى، طولانى يا نامأنوس يا احياناً پردندانه شود:
عافيتطلبى، مصلحتبين، پاکضمير، حقيقتجو
11. هرگاه يكى از اجزاى كلمۀ مركّب داراى چند گونۀ مختوم به حرف منفصل و حرف متصّل باشد، چون جدانويسى گونه يا گونههاى مختوم به حرف منفصل اجبارى است بهتبع آن جدانويسى گونه يا گونههاى ديگر نيز منطقىتر است:
پابرهنه/ پاىْبرهنه؛ پامال/ پاىْمال
12. يک جزء كلمۀ مركّب صفت مفعولى يا صفت فاعلى باشد:
اجلرسيده، نمکپرورده، اخلالكننده، پاکكننده
13. يک جزء آن اسم خاص باشد:
سعدىصفت، عيسىدم، عيسىرشتۀ مريمبافته
14. جزء آغازى يا پايانى آن بسامد زياد داشتهباشد:
نيکبخت، هفتپيكر، شاهنشين، سيهچشم
15. هرگاه با پيوستهنويسى، اجزاى تركيب معلوم نشود و احياناً ابهام معنايى پديد آيد:
پاکنام، پاکدامن، پاکراى، خوشبيارى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در اينجا تركيبات شامل مركّب و مشتق است و به معنايى اعم از معناى موردنظر نويسندگان كتابهاى دستور زبان بهكار رفتهاست.
1. اين التباس بيشتر در بــِهْ، كَهْ و كُهْ (صورت كُهْ بيشتر در قديم و عمدتاً در شعر بهكار رفتهاست) مشاهده مىشود: بهساز، كهربا، كهكشان، كهگِل، كهريز، كُهسار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیه؟